يک برگ ديگر از تقويم عمرم را پاره مي کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات ديروز
با غم نبودنت..و سکوتي سنگين
و من شتابان در پي زمان بي هدف
فقط ميروم ..فقط ميدوم
ياسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمي مهر تو را ميخواهند
غنچه هاي باغ هم ديگر بهانه ميگيرند
ميان کوچه هاي تاريک غربت و تنهايي
صداي قدمهايت را مي شنوم اما تو نيستي
فقط صدايي مبهم
قول داده بودي برايم سيب بياوري
سيب سرخ خورشيد
سيب سرخ اميد
يادت هست؟
و رفتي و خورشيد را هم بردي
و من در اين کوچه هاي تنگ و تاريک
سرگردانم و منتظر
برگي از زندگي ام را ورق ميزنم
امروز به پايان دفترم نزديکم
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10